پدیده کوری دوجانبه؛ دورکوری و نزدیک کوری !
پدیده کوری دوجانبه؛ دورکوری و نزدیک کوری ! : این پدیده گریبانگیر همه ماست چه یک دانش آموز باشیم چه یک استاد دانشگاه. چه کارمند تازه استخدام شده چه یک مدیر ارشد کهنه کار. چه یک مکانیک باشیم چه یک مبلغ مذهبی.
وقتی از یک ساختمان دور هستیم خیلی از شکافها و خرابی های پنجره های ساختمان را نمی توانیم ببینیم. وقتی هم که خیلی به ساختمان نزدیک هستیم چشممان نسبت به طراحی کلی ساختمان و نحوه قرارگرفتن آن در کنار سایر ساختمانها نابیناست. به پدیده اول دورکوری (Distant Blindness) می گویند. یعنی نابینایی ای که ناشی از دور بودن از پدیده هاست.
به پدیده دوم نزدیککوری (Proximity Blindness) می گویند. یعنی نابینایی ناشی از نزدیک بودن به پدیده ها. به عنوان مثال پزشکان هرچه قدر هم که حرفه ای باشند به دلیل غرق شدن در امور حرفه ای تخصص شان چیزهای ساده را نمی بینند. مثلا تاثیر بعضی رفتارها و گفتارهای خودشان (از جمله جواب سلام یا ارتباط چشمی) را بر رضایت بیماران نمی بینند. یک برخورد محترمانه و دلسوزانه می تواند تاثیر بسزایی در پایبندی بیمار به رعایت دستورالعمل و افزایش احتمال بهبودی و در نهایت تقویت برند و نام و نشان خود دکتر داشته باشد. این نوع نابینایی تقریبا در تمامی حرفه ها به شکلهای مختلفی مشاهده شده است. به ويژه افراد کهنه کار که بیش از همه در حرفه خودشان غرق شده اند بیشتر در معرض این نوع نابینایی هستند.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
این کوری دو جانبه واقعا برای ما دردسر ساز است. از طرفی بی تخصصی در یک حوزه باعث می شود که دچار دورکوری شویم و به راحتی در مورد مسایل پیچیده اقتصادی و سیاسی مانند اشتغال، بحران آب، نظام بانکی قضاوت های نادرست داشته باشیم و از آن زشت تر اینکه خیلی راحت در مورد آن ها نظر می دهیم و نسخه می پیچیم. از طرفی تخصص عمیق در یک حوزه نیز باعث نزدیک¬کوری می شود. برای بر کنار ماندن از این کوری دوجانبه دو راهکار زیر (اولی برای دورکوری و دومی برای نزدیک کوری) قابل تامل است:
1) گفتگو با استخوان خرد کرده ها: بعضی وقتها تنها نگاه باریک بین آدم های حرفه ای، می توانند چشم ما را به روی ظرافتهای مهم کاری باز کنند. مثلا کسی که بیست سال در حوزه آب/بانک/صنعت کار کرده می تواند هزار نکته باریک تر از مو را به شما نشان دهد. آنجاست که می فهمیم تو مو می بینی و او پیچش مو. این استخوان خرد کرده می تواند پدری باشد که 4 فرزند بزرگ کرده و به جامعه تحویل داده است، می تواند یک معلم کهنه کار، یک ارتشبد و یک بانکدار حرفه ای باشد.
2) باز گذاشتن پنجره ناراضیان: به خاطر بسپارید معمولا هیچ کس مستقیم از شما انتقاد نخواهد کرد. معمولاً ما خجالت می کشیم که چشم در چشم کسی از وی انتقاد کنیم. ولی نارضایتی مان را جایی دیگر و به نحوی دیگر منتقل می کنیم. هوشمندی ما این است که پنجره هایی داشته باشیم برای شنیدن انتقادهایی که هیچ گاه به ما گفته نخواهد شد. یک پزشک بایستی خیلی هوشمندانه نارضایتی های بیماران خودش را تحلیل کند، یک مبلغ مذهبی بایستی با ذهنی باز به این فکر کند که چرا نمی تواند افراد به آیین رستگاری دعوت کند و در ضمن فضا و فرآیندی را فراهم کند که بتواند دیدگاه منتقدان، معترضان، آن هایی که وی را ترک کرده اند و …. را بشنود. مثلا آن مبلغ مذهبی، ممکن است شخصا انسانی فرهیخته، دانشمند و با نیتی بسیار خالص باشد اما وقتی کنکاش می کند در می یابد که ایراد از این است که واژه هایی که استفاده می کند و مفاهیمی که مطرح می کند برای 1000 سال پیش است و حرفی از جنس زمان در گفتگویش با نسل جوان ندارد. شاید نقطه ضعف ساده یک معلم نه در تسلط و سوادش باشد فقط به این خاطر است که بلد نیست زمان بندی تدریس را به گونه ای رعایت کند که دانش آموزان بین هر دو مطلب مهم، اندکی شوخی کنند و ذهن شان آزاد شود.
معمولا ما در یکی دو حوزه متخصص هستیم و در دیگر حوزه ها غیرمتخصص. بنابراین هم در معرض نزدیک کوری هستیم و هم دورکوری. گفتگو با استخوان خرد کرده ها بر عمق تحلیلی ما خواهد افزود و پنجره ای رو ناراضیان، ابعاد و مولفه هایی را نشان می دهد که تا کنون نسبت به آن بی توجه بوده ایم.
دیدگاهتان را بنویسید